منشا احساس نارضایتی و اضطرابهای درونی

ویلیام گلسر و همسرش کارلین گلسر در کتاب موفق «هشت درس برای زندگی زناشویی شادتر» در ابتدای تمام درسها برای خواننده یک داستان تعریف میکنند و سپس درس مربوط به آن را از دل آن بیرون میکشند. ما نیز در این مقاله میخواهیم با نقل کردن یک داستان برای شما این مطلب را بهتر تفهیم کنیم. ما را همراهی کنید تا بتوانبد با نارضایتی خود بهتر مباره کنید.
در بارهی روانشناسی تحلیلی در اینجا بخوانید.
داستان پریچهر و مهناز
پریچهر و مهناز دختران جوانی هستند که دههی سوم زندگی خود را میگذرانند. این دو نفر از کودکی به واسطهی دوستی خانوادههایشان باهم بزرگ شدند. حالا پریچهر یک سال است که ازدواج کرده و مهناز در شرف ازدواج است. چند روز پیش مهناز به دوست صمیمی دیگرش از پریچهر شکایت کرده بود. مهناز اذعان داشت که از دست پریچهر خسته شده. او به دوست صمیمیاش گفته بود:«والا از دوران پارینهسنگی تا حالا ملت ازدواج میکردن بچه میوردن، من نمیدونم این پری کی میخواد دست از شوعاف کردن کادوهاش و زندگی مثلا عاشقانهش با همسرش برداره. این کاراش منو یاد خاله آزادهم میندازه.»
دوست صمیمی مهناز چندباری پریچهر را از نزدیک دیده بود. مهناز بیراه نمیگفت. تعریف کردنهای پریچهر خانم از داشتههایش چه عاطفی و چه مالی از حد گذشته بود. اما مهناز بیشتر از چیزی که باید از این ماجرا خشمگین بود. از او پرسید:«دقیقا چه چیزی تو رو ناراحت کرده؟» و این یک سوال درست بود.
در این که کارهای پریچهر کسلکننده و غلط بود هیچ شبههای وجود نداشت اما اشتباه او چرا تا این حد مهناز را آزار میداد؟
تلههای شخصیتی، عاملی که افراد را به نارضایتی دچار میکند
دکتر جفرییانگ اولین بار تلههای شخصیتی را معرفی کرد و آنها را در 5 گروه تقسیمبندی کرد که در نهایت 18 طرحواره بدست آمد:
حوزه طرد و بریدگی
- رهاشدگی/ بیثباتی
- بیاعتمادی/ بدرفتاری
- محرومیت هیجانی
- نقص/ شرم
- بیگانگی/ انزوای اجتماعی
حوزه استقلال و عملکرد مختل شده
- وابستگی / بیکفایتی
- آسیبپذیری نسبت به ضرر یا بیماری
- گرفتار / خود تحول نیافته
- شکست
حوزه محدودیتهای مختل:
- استحقاق / بزرگمنشی
- خویشتنداری و خود انضباطی ناکافی
حوزه جهتمندی:
- اطاعت
- ایثار
- تاییدطلبی
درنهایت آخرین حوزه مربوط به گوشبهزنگی بیشازحد و بازداری میباشد:
- منفی گرایی / بدبینی
- تنبیه
- بازداری هیجانی
- معیارهای سرسختانه/ انتقاد جویی
ویژگیهای اصلی طرحوارهها
- این تلهها در کودکی از طریق بایدها و نبایدها و بکن و نکنهای پدر و مادر ایجاد میشوند ولی در تمام طول زندگی، خودشان را به انسان تحمیل میکنند و به هر بهانهای سراغ آدم میآیند و فرد را به همان حس و حال و مسائل آزاردهنده ذهن او میبرند.
- تلههای زندگی شرایط را طوری تنظیم میکنند که همان باورهای قبلیتان تائید شود. بهعنوانمثال اگر پدر و مادر شما انسانهای بیاحساس و سردی باشند این ذهنیت در شما ایجاد میشود که وقتی پدر و مادرم نیاز من به محبت را برآورده نکردند از دیگران چه انتظاری میتوان داشت؟ و این ذهنیت باعث میشود شما ازنظر عاطفی با کسانی ارتباط برقرار نمایید که بیاحساس و خشک هستند.
- این تلهها راحت میدان را خالی نمیکنند و تمام تلاششان را میکنند تا در شما باقی بمانند. مغز ما سعی میکند همیشه شرایط را در وضعیت موجود نگه دارد. بنابراین فرد علیرغم اینکه تله زندگیاش را شناخته و تصمیم به تغییر خود دارد اما بهطور ناخودآگاه تلاش میکند که آن را حفظ کند. درنتیجه ممکن است تغییر و یا خارج شدن از تله زندگی بسیار سخت و دشوار باشد اما کاملاً امکانپذیر میباشد. شناخت و آگاهی از وجود آنها حداقل میتواند باعث کاهش اثرگذاری آنها در طول زندگی ما شود.
ارتباط نارضایتی با تلههای شخصیتی
همانطور که گفتیم این تلهها به راحتی میدان را خالی نمیکنند. دامنگیرترین این تلهها تلهی بیارزشی میباشد. تلهای که از نظام ارزشی خانواده به ما ارث میرسد. اما درصورتیکه ما پس از رشد و بالندگی بخواهیم یک نظام ارزشی کاملا متفاوتی از پدر مادرهایمان بسازیم، چا اتفاقی میافتد؟
تلهها که به همین سادگی ما را رها نمیکنند و پیشنویس آنها نیز همان چیزهایی است که پدرومادر به ما گفتهاند به وسیلهی آنها ارزشمند میشویم. نظام ارزشی ما نیز، بندهایی کاملا متفاوت از نظام ارزشی پدر و مادرمان دارد و ما سعی میکنیم طبق آن نظام ارزشی زندگی کنیم. واضح است که اگر کسی اطراف ما باشد که با او شباهتهای زیادی داریم اما او نظام ارزشی پدر و مادر ما را زندگی کند و ما بخواهیم راه خودمان را برویم چه اتفاقی میافتد! احساس بیارزشی. احساس اینکه پدر و مادر من از من خشنود نیستند و حالا یک آدمی شبیه من هست که آنها را و مرا یاد این بدبختی بیاندازد.
این دقیقا اتفاقی است که برای مهناز در برابر پریچهر افتاده. مهناز مخالف نشان دادن بیش از اندازهی خوشبختی و اموال خودش به دیگران است. اصلا شاید چیزهایی مانند ازدواج یا پول در نظام ارزشی او تعریف نشده باشد اما سالها در خانوادهای زندگی کرده که این امور ارزش بودهاند. پس طبیعی است که در مواجهه با دوستش پریچهر احساس اضطراب و نارضایتی داشته باشد.

آیا شاد زیستن یک انتخاب است؟
همانطور که گفتیم تلههای روانی دست ما نیستند و در کودکی به واسطهی اشکالات تربیتی در ما به وجود میآیند. همچنین گفتیم که به این راحتی از مغز ما بیرون نمیروند و تا جایی که میتوانند ما و زندگی ما را همراهی میکنند. بنابراین بهتر است این واقعیت را بپذیریم که تلههای روانی برای ما هزینهبر هستند.
احتمالا مهناز در برابر پریچهر دو راه دارد. راه اول که آسانتر نیز هست آن است که با او قطع رابطه کند. این راه برای او هزینههای روانی و فشار ترک دلبستگی و شکراب شدن روابط خانوادگی را دارد اما هرچه هست اعصابش آرام میشود و از بابت این مسئله حرص نمیخورد. راه دوم که سختتر نیز هست، آن است که مهناز روی خودش کار کند. با رفتن به جلسات مشاوره، خواندن کتابهای خوب در این زمینه و … تا بتواند بیشتر با خودش به صلح برسد و اثرات منفی تلههای روانی را دفع کند. اینگونه بسیار کمتر از حرفهای پریچهر ناراحت میشود.
اما به هر حال هر دوی این راهها برای او هزینهبردار هستند. پس میتوانیم بگوییم که شاد زیستن تا حدی به گذشته و شرایط ما مربوط است. بعضا گفتن این جمله که «شاد زیستن، یک انتخاب است» میتواند آثار مخربی روی طرف مقابل ما بگذارد. چراکه واقعیت درونی او چیزی به غیر این را برایش رقم زده.
آیا واقعیت آن است که شاد زیستن بعضا ناممکن میشود؟
آگاهی بهایی دارد که ممکن است برخی لحظات شادی که حاصل از نادانی بوده را از ما سلب کند. اما بعضا آگاه شدن به بعضی حقایق و پذیرش آنها نیز میتواند به زندگی ما آرامشی ببخشد که پیش از این نداشتیم. دنیا همواره بر همین اساس پیش رفته است. از همه چیز مقداری مزایا نصیب ما شده و مقداری معایب. اما یقین بدانید که آگاهی نسبت به ندانستن مزیت بیشتری دارد.
اگر شما بعد از چند سال رابطه یا ازدواج به خودتان وشریک عاطفیتان نگاه میکنید و با خودتان میگویید پس اشتیاق روزهای اول کجا رفت، بدانید که این تنها شما نیستید که آن اشتیاق را گم کردهاید. این دقیقا طبیعت و ماهیت زندگی در این دنیاست. هیچ اشتیاقی همیشگی نیست. حتی اشتیاق به آدمی که مطمئن هستید در این دنیا هیچکس را به اندازهی او دوست ندارید. اشتیاق برای هر چیز دیگری که روزی در زندگی آرزوی آن را داشتید و حالا به آن رسیدهاید نیز روزی کاملا از بین میرود و تبدیل میشود به روزمرهی شما. پذیرش این حقیقت تا حد زیادی به آرامش شما کمک میکند.