منشا خودشیفتگی

خودشیفتگی نوعی اختلال شخصیتی شایع است. همهی ما یک پیشفرض کلی از افراد خودشیفته داریم. آنهایی که خودشان را بیش از اندازه دوست دارند. اما امروز در این مقاله میخواهیم به صورت ریشهایتر به اختلال خودشیفتگی و منشا خودشیفتگی بپردازیم. در همین ابتدای امر بگوییم که خودشیفتگی دوست داشتن خود نیست که این یک خصیصهی مثبت است که افراد خودشان را دوست داشته باشند. همانطور که گفتیم خودشیفتگی تبدیل به اختلال میشود و فرد را آسیبزا و در عین حال آسیبپذیر میکند.
در روانپزشکی نیز نارسیسیسم افراطی براساس خصیصههای روانی و شخصیتی در عشق بیش از اندازه به خود و خودشیفتگی بیحد و حصر شناسایی میشود و آن را نوعی اختلال روانی میدانند. فروید عقیده داشت که بسیاری از خصیصههای خودشیفتگی با بشر به دنیا میآیند و او نخستین کسی بود که خودشیفتگی را با روانکاوی توضیح داد.اندرو موریسون نیز ادعا کرد، در دوران بزرگسالی، میزان مفیدی از خودشیفتگی در افراد وجود دارد یا به وجود میآید که آنها را قادر میسازد تا در رابطه برقرار کردن با دیگران فردیت خود را نیز در نظر بگیرند.
به چه کسی خودشیفته میگویند؟
تصور کنید سه نفر یک غذا را با کیفیت یکسان طبخ کردهاند. کیفیت غذاها از 10 نمرهی 7 را میگیرد. در آن لحظه یکی از آشپزها میگوید نمرهی غذای من 10 از 10 است. آشپز دوم میگوید نمرهی غذای من 7 از ده است و آشپز بعدی میگوید نمرهی غذای من 4 از ده است. این افراد به ترتیب خودشیفته، واقعبین و خود کمبین هستند.
با این مثال بنظر میآید تا حد خوبی متوجه شده باشید که به چه افرادی خودشیفته میگویند. افرادی که خود را بهتر و محقتر از آنچه که هستند میبینند. یک تعریف مناسب از خودشیفگی آن است که افراد خودشیفته در بدترین حالت، ناشنوا هستند. نظرات دیگران را نمیشنوند. انقدر صدای ذهنشان بلند است که گویی صداهای دیگر توانایی رساندن خود به گوش آنها را ندارد.
اما امروز میخواهیم از واقعیتی دربارهی خودشیفتگی صحبت کنیم که به احتمال زیاد برای شما عجیب باشد. برای اینکار لازم است که ابتدا منشا خودشیفتگی را بشناسیم.
منشا خودشیفتگی چیست؟
پیش از این در مقالهای از وابستگی ایمن و ناایمن صحبت کردهبودیم. منشا خودشیفتگی نیز به نوع وابستگی افراد برمیگردد. اگر شما دچار وابستگی ناایمن باشید بیشتر در معرض ابتلا به اختلال خودشیفتگی قرار دارید. افرادی که دچار وابستگی ناایمن اجتنابی هستند دقیقا رفتارهایی از خود نشان میدهند که میتواند خودشیفتگی تلقی شود.
اما منشا اصلی خودشیفتگی، تلههای روانی هستند. جفری یانگ تا کنون 7 تلهی روانی را به عنوان تلههای اصلی تعریف کرده که استحقاق نیز یکی از آنها است. تلههای روانی نیز ریشه در وابستگی ناایمن و رفتارهایی که در کودکی با افراد شده دارند. تلهی استحقاق نیز در خلال رفتارهایی که با کودک میشود به وجود میآید. کودکانی که یکی از والدین بیش از اندازه آنها را لوس کردهاند. کودکانی که پدر و مادرشان در جمعهای خانوادگی ویژگیهایی فرای توانایی آنها را برایشان ذکر کردهاند. این کودکان معمولا به تلهی استحقاق گرفتار میشوند.
ایمن یا ناایمن بودن نوع وابستگی افراد در ۶ ماه ابتدایی زندگی آنها تعیین میشود. واقعیتی که اکثر خانوادههایی که تصمیم میگیرند صاحب فرزند شوند از آن بیخبر هستند. نوزاد از لحظهای که به دنیا میآید تا زمانی که سنین نوجوانی را پشت سر بگذارد و در حدود ۱۸ سالگی مستقل شود، تاثیرپذیر است. این تاثیرپذیری فقط به این معنا نیست که رفتارهای ما را میبیند و از آنها الگو برداری مینماید. بحث بسیار از اینها که سالها شنیدیم پیچیدهتر است اما ۶ ماه اول زندگی نوزاد بسیار تعیین کننده است.
تلهی استحقاق چگونه منشا خودشیفتگی میشود؟
تلهی استحقاق به این صورت عمل میکند که فرد معتقد است که همواره الویت با خواستههای اوست. معتقد است که برای رسیدن به نتایج دلخواه خودش میتواند دست به کنترل کردن دیگران بزند. این کنترل میتواند از طریق خشمگین شدن باشد یا از طریق اعمال قدرت. افرادی که به تلهی استحقاق گرفتار میشوند معمولا مبنا را میگذارند بر اینکه حق با آنها است و سپس وارد بحثهای مختلف میشوند. همین امر باعث میشود که اختلال خودشیفتگی در آنها بوجو بیاید.
یک حقیقت تلخ دربارهی خودشیفتگی آن است که معمولا در خود کور افراد قرار دارد. اگر با پنجرهی جو-هری آشنایی داشته باشید میدانید که شخصیت افراد 4 بخش دارد:
- منطقهٔ گشوده که نشاندهندهٔ جنبههایی از شخصیت فرد است که توسط او و توسط دیگران معلوم است.
- منطقهٔ کور که نشاندهندهٔ جنبههایی از شخصیت فرد است که برای دیگران شناخته شده است ولی برای خود فرد ناشناخته است.
- منطقهٔ پنهان که نشاندهندهٔ جنبههایی از شخصیت فرد است که برای خود فرد شناخته شده است ولی برای دیگران ناشناخته است.
- منطقهٔ ناشناخته که نشاندهندهٔ جنبههایی از شخصیت فرد است که نه برای خود فرد شناخته شده است و نه برای دیگران.
خودشیفتگی دقیقا در جایی از شخصیت افراد قرار دارد که خودشان آن را نمیبینند و همین عامل درمان خودشیفتگی را تا حد زیادی سخت کرده است.
یک حقیقت جالب و البته عحیب دربارهی خودشیفتگی
غیر از تلهی استحقاق یکی دیگر از آن تلههای اصلی تلهی ایثارگری است. جفرییانگ معتقد است که ایثارگری و خودشیفتگی دو سر یک نخ هستند. ماهیت این دو تله یکی است!
شاید در نگاه اول این حرف برایتان بینهایت عجیب بنظر برسد. شاید فکر کنید که ایثارگری و خودشیفتگی کاملا با هم در تضاد هستند اما اگر بار دیگر بحث وابستگی ایمن و نا ایمن را به خاطر بیاورید کاملا امر بر شما مشتبه میشود!
تلههای روانی از کمبودها شکل میگیرند. کمبود وابستگی ایمن. کمبود اگر شما را اجتنابی کند رفتارهای خودشیفتگی از خود نشان میدهید اما اگر شما را اضطرابی کند، مدام برای دیگران ایثارگری میکنید تا رضایتشان را جلب کنید و مبادا آنها را از دست بدهید.

حال تصور کنید که شما بخواهید در تمام طول زندگیتان از خودتان رفتارهای اجتنابی نشان دهید. همواره دور بایستید و به افراد بگویید که برای شما اهمیت ندارند و اولین چیز و تنها چیزی که برای شما مهم است، خودتان هستید. چه اتفاقی میافتد؟ طبیعتا بیشتر آدمهایی که با آنها در ارتباط هستید، شما را ترک میکنند. کمکم شما در خلوتتان به این تجربه دست پیدا میکنید که دوستنداشتنی هستید و زود کنار گذاشته میشوید. در این صورت چه بلایی به سرتان میآید؟ کمتریناش این است که اضطراب از دست دادن افراد مهم زندگیتان را میگیرید. حال راهکاری که به ذهن شما میرسد چیست؟ أنکه با انجام یک سری رفتارهای ایثارگرانه، آثار رفتارهای خودشیفتگی خود را تعدیل کنید!
بخاطر همین است که میگویند منشا این دو رفتار یکی است و بهتر آن است که افراد به سراغ درمان ریشهای این مسئله بروند تا از هر دوی این اختلالات آسیبزا در امان باشند.